هوا سرد بود. داشتی با رفیقت صحبت میکردی. فهمیدی سردمه. دستتو انداختی دور گردنم گفتی بیا بریم تو ماشین بشینیمرفتیم. کل راه تا خونه، فکر کنم دستت تو دستم بود. چقدر خوشحال بودم. از همه چیز.از اینکه میریم خونه، پیش هم میخوابیم، میتونیم با هم غذا بخوریم، فیلم ببینیم. همه اش با هم، کنار هم.سه سال گذشته.چقدر همه چیز بد تموم شد.کسّ ننت بخوانید, ...ادامه مطلب