عنوان دارد: کس ننت

ساخت وبلاگ

هوا سرد بود. داشتی با رفیقت صحبت میکردی. فهمیدی سردمه. دستتو انداختی دور گردنم گفتی بیا بریم تو ماشین بشینیم

رفتیم. کل راه تا خونه، فکر کنم دستت تو دستم بود. چقدر خوشحال بودم. از همه چیز.

از اینکه میریم خونه، پیش هم میخوابیم، میتونیم با هم غذا بخوریم، فیلم ببینیم. همه اش با هم، کنار هم.

سه سال گذشته.

چقدر همه چیز بد تموم شد.

کسّ ننت

از براهنی....
ما را در سایت از براهنی. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : feelslikeweonlygobackwards بازدید : 89 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 2:11